شنیدند مردی به ایران می آید
که از لهجه اش لحن قرآن می آید
قدم بر زمین می گذارد تو گویی
در این خاک خشکیده باران می آید
خدا گندم از خاک می پروراند
کبوتر...کبوتر فراوان می آید
بپاشید و قسمت کنید و بروبید
گل و نقل و آیینه.مهمان می آید!
می آید و آمد و مهمان ما ماند
از آن جمله سبز از آن می آید!
و مهمان ما ماند مهمان غربت
شهیدی که با زخم پنهان می آید
نفهمیدی ای شعر !ای درد کهنه!
چرا زعفران از خراسان می آید؟!
چرا از میان هزاران پرنده
کبوتر به اینجا فراوان می آید؟