حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است



رقیه بودن زمان و مکان نمی شناسد،

هر دخترک یتیمی طلب بابای شهیدش را دارد،
بشنوید حکایت یکی از همین رقیه هارا:

برای دانلود این نوا روی تصویر زیر کلیک کنید:

نوع فایل:صوتیMP3

حجم فایل: 1.20 M.B

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۲ ، ۰۵:۳۹
محمدرضا عسکری
از یونیفرم گارد شاهنشاهی تا لباس سبز سپاه/بین
 رزمنده‌‌ها به «حسین گاردی» مشهور بودم

قبل از انقلاب بخاطر توان بدنی، مدتی در گارد شاهنشاهی فعالیت داشتم و زمانی که انقلاب شد وارد کمیته شده و از آنجا به سپاه پاسداران آمدم و به خاطر پیشینه قبلی و خدمت به رژیم پهلوی بچه‌ها به من لقب "حسین گاردی" دادند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۳
محمدرضا عسکری



اتل‌ متل‌ یه‌ بازی‌
بازی‌ای‌ بچه‌گونه‌
از آقا جون‌ نشسته‌
تا کوچولوی‌ خونه‌


                      اول‌ عمونشسته‌
                      بعد زن‌ عمو فریده‌
                      بعد مامان‌ و آقاجون‌
                      بعد بابا و سعیده‌

                                              مامان‌ بزرگ‌ کنارش‌
                                              بعد عمه‌ جون‌ خجسته‌
                                              بعد هم‌ شوهر عمه‌ که‌
                                              سوخته‌ کنار نشسته‌

                                                                       همین‌ طوری‌ که‌ می‌خوند
                                                                        رسید به‌ پای‌ باباش‌
                                                                        با دست‌ روی‌ پاهاش‌ زد
                                                                        تِقّی‌ صدا داد پاهاش‌


                                          بقیه در ادامه مطلب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۰۵:۱۳
محمدرضا عسکری
۲۸ مهر ماه سال ۸۶بود.یکی دو روزی می شد که شهیدی پیدا نکرده بودیم ؛ یعنی راستش، شهدا ما را پیدا نکرده بودند. گرفته و خسته بودیم .گرما هم بد جوری اذیتمان می کرد .همراه یکی از بچه ها داشتیم از کنار گودال قتلگاه شهدای فکه، که زمانی در زمستان سال 61 عملیات والفجر مقدماتی انجا رخ داده بود ، رد می شدیم . ناگهان نیرویی ناخواسته مرا به خودش جذب کرد. متوجه نشدم چیست ولی احساس کردم چیزی مرا به سوی خود می خواند.ایستادم.نظرم به پشت بوته ای بزرگ جلب شد. همراهم تعجب کرد که کجا می روم .فقط گفتم:بیا تا بگویم.دست خودم نبود انگار مرا می بردند.پاهایم جلوتر می رفتند.به پشت بوته که رسیدیم،جا خوردم .صحنه خیلی تکان دهنده وعجیبی بود.همین بود که مرا به سوی خود خوانده بود. ارام بر زمین نشستم و ناخواسته زبانم به« سبحان الله » چرخید. همراهم که متوجه حالتم شد، سریع جلو امد،او هم در جا میخکوب شد. شخصی که لباس بسیجی به تن داشت ، به کپه خاک کنار بوته تکیه داده و پاهایش را دراز کرده بود.یکی دیگر هم سرش را روی ران پای او گذاشته بود و دراز کشیده و خوابیده بود. پانزده سال بود که خوابیده بودند.آدم یاد اصحاب کهف می افتاد، ولی اینها«رمل»بودند.اصحاب فکه،اصحاب قتلگاه،اصحاب والفجرواصحاب روح الله.بدن دومی که سرش را روی پای دوستش گذاشته بود، تا کمر زیر خاک بود. باد و طوفان ماسه ها و رملها را اورده بود رویش.بدن هر دویشان کاملا اسکلت شده بود.ارام در کنار یکدیگر خفته بودند. ظواهر امر نشان می داد مجروح بودند و در کنار تپه خاکی پناه گرفته بودند و همان طور به شهادت رسیده بودند. ارام و با احترام با ذکر صلوات پیکر مطهرشان را جمع کردیم و پلاکهایشان را هم کنارشان قرار دادیم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۰۴:۵۱
محمدرضا عسکری

گردان پشت میدون مین زمین گیر شد.

چند نفر رفتن معبر باز کنن، ۱۵ ساله بود.

چند قدم که رفت، برگشت، گفتند ترسیده!

پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت:

تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!

و پا برهنه رفت…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۴۲
محمدرضا عسکری
دی ماه سال ۱۳۵۹بود، در جنوب سوسنگرد و در روستای مالکیه خطی را در مقابل دشمن تشکیل داده بودیم. واقعاً نسبت به دشمن سلاح و مهمات کمی داشتیم اما علی رغم این کمبود هیچ گاه در مقابل دشمن احساس ضعف نمی کردیم و دوست داشتیم خود را با دشمن درگیر کنیم هرچند می دانستیم شلیک یک گلوله از طرف ما مساوی است با شلیک دهها گلوله از طرف دشمن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۸
محمدرضا عسکری

سردار مرتضی حاج باقری از رزمندگان دفاع مقدس در بخشی از خاطرات هشت سال جنگ تحمیلی می نویسد:

ما در دوران اسارت جزو مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود. عراقی‌ها به ما خیلی سخت می‌گرفتند جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوندی بود یکی از راه‌های تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود بچه‌هایی که با ما در اردوگاه ۱۲ و ۱۸ بودند تقریباً ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه می‌گرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا جرم بود.

خدا شاهد است امروز که سالها از اسارت می‌گذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره‌هایمان یافت می‌شود. ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد

بارها اتفاق می‌افتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچه‌ها حمله می‌کردند و جهت آن‌ها را از قبله تغییر می‌دادند و نماز را بهم می‌زدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم. روزه گرفتن جرم سنگین‌تری بود بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار میل می‌نمودند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند.

آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیاناً در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان افطار می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. خدا شاهد است امروز که بیش ۲۰ سال از اسارت می‌گذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره‌هایمان یافت می‌شود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد. به نظر من آن غذا، غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعاً حضور خدا را احساس می‌کردیم. دعای افطار با حال و هوای معنوی خاصی توسط بچه‌ها قرائت می‌شد هر چند پس از صرف افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذت بخش بود.

منبع: مشرق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۳
محمدرضا عسکری

۳۰تیرماه سالروز شرکت لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در مرحله سوم از مراحل پنجگانه عملیات رمضان است. تیپ ۲۷ پس از بازگشت از سوریه برای حضور در این عملیات آماده شد.بعد از ربوده شدن حاج احمد متوسلیان در لبنان مسئولیت تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) به محمد ابراهیم همت واگذار شد. و این تیپ به فرماهندهی همت توانست در مرحله سوم عملیات رمضان حضور پیدا کند. سعید قاسمی جانشین واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ محمد رسول الله در آن ایام پیرامون عملکرد این تیپ در مرحله سوم رمضان روایت می‌کند که شرح آن در ماه همراه بچه‌هاست‌ آمده. او می‌گوید:............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۵۰
محمدرضا عسکری
با ربوده شدن احمد متوسلیان در لبنان، مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ ۲۷ از جانب فرماندهی کل سپاه، به محمدابراهیم همت واگذار شد. این اتفاق هم زمان بود با اعلام دستور فرمانده کل سپاه؛ مبنی بر بازگشت این تیپ به ایران و حضور در عملیات برون مرزی رمضان که درمنطقه جنوب آغاز شده بود. به رغم تمامی مشکلات، با فرماندهی محمد ابراهیم همت تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) در مرحله سوم عملیات رمضان حضور پیدا کرد.

از جمله دغدغه‌های همیشگی همت، استفاده حداکثری از عناصر نخبه تیم‌های شناسایی در واحد اطلاعات – عملیات تیپ ۲۷،کاستن از میزان تلفات و افزایش ضریب لطمات وارده بر دشمن، خصوصا طی دوران فرماندهی او،‌ بر این یگان مانوری و همیشه خط‌شکن سپاه بوده است. بخشی از بیانات شهید همت که در جمع کادرهای اطلاعاتی تیپ ۲۷ پس از خاتمه مرحله سوم عملیات رمضان، ایراد شده‌اند، منتشر می‌شود.

 عنصر اطلاعات – عملیات صبح تا شب باید دوربین روی چشم او باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۹
محمدرضا عسکری
مگر می شود کسی نام سردار خیبر را نشنیده باشد. سردار حاج محمدابراهیم همت نه تنها برای اهالی جبهه و جنگ بلکه برای تمامی افرادی که خون ایرانیت و اسلامیت در رگ های آنها جریان دارد چهره ماندگاری است که تا ابد در تاریخ این مرز و بوم باقیست. لطافت و مهربانی با چهره این انسان در هم آمیخته شده است. با این حال در عملیات نظامی به مانند یک فرمانده عالیرتبه عمل می کرد و همین باعث شده بود تا بچه بسیجی ها عاشق سینه چاک او باشند.

خاطرات زیادی از ایشان نقل قول شده است. اما شاید آنچه که تا به حال کمتر مورد بررسی قرار گرفته توقیف(بخوانید بازداشت) شهید همت بوده که در این مطلب منتشر می شود. این خاطره در کتاب «ماه همراه بچه هاست» که به کوشش استاد عزیز گلعلی بابایی منتشر شده است:

به دلیل بروز اختلاف نظر تخصصی میان ارتش و سپاه در مورد انتخاب منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی و غالب شدن نظر فرماندهی کل سپاه، بلافاصله پس از ناکامی در این عملیات، فرماندهی نیروی زمینی ارتش، طرح انجام عملیات در محور جَبَل فوقی و جبال حَمرِین را مطرح کرد. ارتش قبلا هم این منطقه را در جریان عملیات والفجر مقدماتی به عنوان جایگزین منطقه فکه – چزابه پیشنهاد کرده بود. لذا، وقتی عملیات والفجر مقدماتی با «عدم الفتح» مواجه شد، فرماندهی نیروی زمینی ارتش ابتکار عمل را در دست گرفت و طرح مورد نظر خود را ارائه کرد. فرماندهان سپاه هم که به لحاظ عدم موفقیت در عملیات قبل دچار انفعال شده بودند، با وجود مخالفت شان با این طرح، بنا به دستور فرماندهی کل سپاه، هیچ واکنشی از خود نشان ندادند.

مسئله بسیار مهم هنگام مطرح شدن این طرح، که با میدان داری فرماندهان نیروی زمینی ارتش همراه بود، انتخاب عنوان کلی «آتش به جای خون» برای این مانور بود که با واکنش اعتراض آمیز برخی فرماندهان عملیاتی سپاه، از جمله محمد ابراهیم همت روبه رو شد و برخی دیگر نیز، به دلیل شرایط خاص، سکوت کردند.

محسن رضایی میرقائد؛ فرمانده ی کل وقت سپاه، که خود در آن جلسه چالش برانگیز حضور داشت، درباره این واقعه و تبعات آن برای همت، سال ها پس از ختم جنگ، گفته است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۴
محمدرضا عسکری