دوستانی که تمایل دارند یک دوره کلاس آموزشی طراحی وب رایگان به صورت ویدیو( ارسال ویدیو ها به ایمیل شما)برگزار شود در خبرنامه زیر عضو شوند.(در صورت ثبت نام حداقل 5 نفر کلاس برگزار می شود).
نام شما
پست الکترونیکی شما
نماز شب باعث صحّت بدن و کفّاره گناهان روز و برطرف کننده وحشت قبر است رُوى را سفید و بُوى را پاکیزه و روزى را جَلْب مى نماید و آنکه مال و پسران زینت حیات دنیایند و هشت رکعت نماز در آخر شب با نماز وتر زینت آخرت است…
امام صادق (ع ) فرمود: درخانه هایی که نماز شب، خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد، آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.
لینک دانلود در ادامه مطلب
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم
یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت
کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی
کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست
عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند
آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........
از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی
- دکتر محمود اکرامی فر -
کتاب: « دریا تشنه است »
دروازه بان تیم ملى اسپانیا و رئال مادرید کارى کرد که قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند. ظاهراً «ایکر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا به رستورانی رفته بود که در آنجا با یک نوجوان ۱۳ ساله که دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود. پسرک بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید: «آقاى کاسیاس ... در روز بازى با پرتغال، تو به این خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت کنى که من و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى، برایت دعا کردیم!» ایکر کاسیاس که به سختى جلوى اشکش را مى گیرد از پسرک تشکر مى کند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گیرد و ... فردا ظهر حوالى ظهر، ناگهان «کاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذکور مى شود و در میان بهت وحیرت مسئولان مدرسه و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه به بچه ها مى گوید: « من آمدم اینجا تا براى دعاهایى که در حقم کردین که پنالتى را بگیرم، شخصاً از شما تشکر کنم!» بچه هاى مدرسه که از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ایکر» حلقه مى زنند و با او عکس مى اندازند و امضا مى گیرند و ... که ناگهان یکى از بچه ها به او مى گوید: « آقاى کاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟» ایکر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى تمرین را درآورده و برتن مى کند و همراه بچه ها به زمین چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها این فرصت را مى دهد که هرکدام به او یک پنالتى بزنند و ... ایکر کاسیاس ۲ ساعت و نیم در آن مدرسه مى ماند تا تک تک بچه هاى بیمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند.
خیلی مردی...!
خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت... شـاید می خواست گله کند از
وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!خدایا کمکم کن:
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به
خوابگاه برساند...
به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد... امــــا...اما انگار چیزی شده بود...
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد: انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی
تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده
باشه!!!!
فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد...
"دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته"........