حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

۴۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف یار» ثبت شده است


فریب ما مخور آقا دروغ می گوییـــــــــــــــم

 

به جـان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییــم

 

چه ناله ای چه فراقـــی چه درد هجـــــــــــرانی

 

نیا نیا گل طــــــــــاهــــــــــا دروغ می گوییـــــــــم

 

تمام چشـــــــــم براهی و انتظـــــــــــــــــــار و فراق

 

و ندبـــــــه های فـــــــــــــــــــــرج را دروغ می گوییـــم

 

دلی که مامن دنیــــــــــاست جـــــــــــــای مولـا نیست

 

اسیــــــــر شـهــــــــــــــــــــــــوت دنیــــا دروغ می گوییـــم

 

زبان سخن ز تو گوید ولـی بــــــــــــــــــــــــــرای مقــــــــام

 

به پیش چـشم خـــــــــــــــدا هم دروغ می گوییـــــــــم

 

کدام نالـــــه غـربــــــــت کــــــــدام درد فــــــــــــــراق

 

قســـم بــــه ام ابیــــــــها دروغ می گوییـــــــــم

 

خلاصه ای گل نرگس کسی به فکرتو نیست

 

و مـا به وسعت دریا دروغ می گوییــــــــم

 

مرا ببخش عـــــزیزم که باز می گویم

 

نیا نیا گل طاها دروغ می گوییـم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۱۰
محمدرضا عسکری

بسم الله الرحمن الرحیم

هیچ میدونستید؟! :

بیماری های حاصل از استمرار نگاه حرام

چرا وقتی افعی انسان را می گزد، گاهی او را از پای درمی آورد؟

دلیل علمی این امر آن است که زهر، رگها را تا حد غیرقابل تحملی منبسط می کند، در نتیجه فشار پایین می آید و شخص می میرد. امروزه از زهر افعی دارویی بسیار مفید برای انبساط شاهرگ ها و مویرگ ها تهیه می کنند؛ لذا وقتی مویرگ ها و شاهرگ ها بیش از حد انبساط پیدا کند، منجر به مرگ می شود.

پژوهش های جدید هورمون های جنسی را به زهر افعی تشبیه می کند... اندازه ی مشخص و محدود از زهر، دوا و اما اندازه ی زیاد از حد آن درد است.

بر اثر گردش این سم ها در بدن چه روی می دهد؟ استمرار نگاه های حرام سبب ترشح بیش از اندازه هورمون های جنسی در بدن می شود و شروع به گردش در بدن به همراه جریان خون می کند...و مانند سمی مهلک برای اندام های گوناگون بدن مضر می باشد...


 

تاثیرات مضر بر منافذ پوستی بدن:.........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۹
محمدرضا عسکری

بارسلونا و اسرائیل

اینم از مسی جونتون که انقدر طرفدارشید!!!حالا هی بگید مسی مظلومه...

از آن نترس که های و هوی دارد       از آن بترس که سر به زیر دارد

بارسلونا و اسرائیل

علت رفتن پپ گواردیولا از این تیم همینکارای صهیونیسمی شون بوده...


برید ادامه مطلب بقیه عکساشون رو هم ببینید.

ونظرتون رو بگید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۵
محمدرضا عسکری

"حال و روز کسی که خدا در زندگیش نیست"




به این میگن در به دری...


بچه ها این علامته پایین سمت چپ راست هستش که تعداد افراد آنلاین رو میزنه ها...
ازاینا هیچ وقت تو وبتون نذارید!
آخه همیشه اشتباه میزنه...
همیشه یه نفر کمتر میزنه.
همیشه یادش میره که خدا هم اینجاست...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۳
محمدرضا عسکری


این کتاب حاصل پنج جلسه سخنرانی فقیه اخلاقی و مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله‌العظمی‌مظاهری«مدّظلّه‌العالی» با موضوع «وسواس»‌ می‌باشد که در سال‌های گذشته بیان گردیده است . در این کتاب به موضوعاتی همچون تعریف وسوسه ، اقسام وسوسه ، درمان وسوسه ، احکام وسواس و … پرداخته شده است

اطلاعات فایل:

نوع فایل:PDF

رمز فایل:www.harfeyar.ir

حجم فایل:2.23مگابایت

منبع:حرف یار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۱
محمدرضا عسکری
در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد

چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!

چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد

چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد

و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد

نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟

کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟

بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۰
محمدرضا عسکری

آیا مـــی دانیــــد که اگـــر شـــما در حــــال حـــمل قـــرآن بـــآشـــید ،


شـــیطان دچـــار درد شـــدید در ســـر میــــشود



و باز کـــردن قـــرآن ، شیـــطان را تجــــزیه مــــی کنـــد



و بــــا خوانـــدن قـــرآن ، به حــالت غـــش فـــرو میــــرود..



و خــــوانــدن قـــرآن باعـــث در اغــــما رفــتــنــش مــیــشود؟؟؟؟



و آیـــا شـــما مـــی دانید کـــه هنگــــامـی که مـــی خــواهـــید



ایــــن پیـــام را بــــه دیـــگــران ارســــال کنــــید ،



شیطان سعـــی خواهـــــد کــــرد تا شـــــما را منــــــصرف کند؟؟؟؟


فـــریب شیــــطان را نخــــور!!!!!


پـــس ایـــن حـــق را داریــــد کـــه ایـــن پســـت رو کـــپی کنید


و تــــوی وب هـــاتون بــــذارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۲۰
محمدرضا عسکری
دی ماه سال ۱۳۵۹بود، در جنوب سوسنگرد و در روستای مالکیه خطی را در مقابل دشمن تشکیل داده بودیم. واقعاً نسبت به دشمن سلاح و مهمات کمی داشتیم اما علی رغم این کمبود هیچ گاه در مقابل دشمن احساس ضعف نمی کردیم و دوست داشتیم خود را با دشمن درگیر کنیم هرچند می دانستیم شلیک یک گلوله از طرف ما مساوی است با شلیک دهها گلوله از طرف دشمن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۸
محمدرضا عسکری
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند

 
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
 
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند

از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود
 
کاش می آمد ...

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...

خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم
 
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
 
تدارک هم دیده بود
 
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟
 

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام

چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود
 

همان شبی که هزار شب نمیشود
 
همان شبی که همه به هم محرمند
 
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود

این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
 
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
 
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و


اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود
 

حق پدری دارد بر ما...
 

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:
 


(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)
 

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!

ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم... 

مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید

(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
 
دخترم من آمدم اما ...

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
 
و برای خوشبختی دختر دعا کرد
 

یا صاحب الزمان شرمنده ایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۰
محمدرضا عسکری

برگرفته از پایگاه فرهنگی مهدوی کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد:

حدود ده سال است که ساکن مجیدیه هستیم و در تمام این مدت با یک خانواده ارمنی همسایه ایم که انسانهای شریفی هستند، حدود یک سال پیش دختر همسایه مبتلا به بیماری ای شد که باعث فلج شدن هر دو پایش گردید. از آن روز مدام مداوا و طبابت و عوض کردن این دکتر و آن دکترشان شروع شد، ولی فایده ای نکرد

پارسال یه روز (أیام فاطمیه بود ) که مرد همسایه داشت میرفت سر کار من هم از در بیرون میرفتم و باهم روبرو شدیم و پس از سلام و احوالپرسی جویای احوال دخترش شدم. گفت: این همه دکتر متخصص و گران قیمت هیچ تاثیری نداشت و هنوز دخترم قادر به حرکت نیست.
به او گفتم: میخواهی دکتر متخصصی را به تو معرفی کنم که حتما این درمان از دستش بر میاد؟؟
گفت: اگر چنین کسی هست و فکر میکنی میتونه خوب بگو!
گفتم: ما مسلمونا یه بانوی بزرگواری داریم به اسم حضرت فاطمه زهرا (س) اگر به او متوسل شوی و از او بخواهی مطمئنم مشکلت حل می‌شود. وقتی این را شنید لبخندی زد و سوار ماشینش شد و گفت: از اینهمه دکتر فوق تخصص و متخصص چکاری بر آمد که از توسل بربیاد؟ ولی دوستام چند تا فوق تخصص که تازه از اروپا آمده اند بهم معرفی کردند. سراغ اونها میرم ببینم چکار میکنند، و خداحافظی کرده و رفت.
من هم به دنبال کارم رفتم و دیگر از آنها خبر نداشتم تا اینکه چند هفته بعد به در خانه ما آمد زنگ زد و مرا کار داشت. رفتم دم در و پس از سلام و احوال پرسی جویای حال دخترش شدم. با چشم گریان گفت: بعد از آن روز که باهم صحبت کردیم من سراغ چندین متخصص دیگر رفتم ولی هیچ اثری نکرد. در صف انتظار یکی از متخصصین بودم و دخترم در کنارم خواب بود ،

ناگهان یاد حرفهای تو افتادم و در دلم متوسل شدم به همان کسی که گفتی و گفتم: ای خانم بزرگواری که فلانی تو را معرفی کرد و من اسمت را یادم نیست ، من تاجر فرش هستم، نذر میکنم که اگر دخترم را شفا بدهی ، برای تمام صحن های حرمت فرش دستباف هدیه میکنم، در همین حال و هوای خودم بودم که دیدم دخترم مرا تکان میدهد، به خودم آمدم ، دخترم گفت : بابا ببین من راه میرم. اون خانم گفت: بابات از من خواسته که تورو خوب کنم. از جات بلند شو و منو بلند کرد و من تونستم رو پاهام واستم و راه برم. و حالا در حالی که از تو برای معرفی این خانم خیلی ممنونم ، ازت خواهش میکنم آدرس حرمش رو بدی تا من نذرمو ادا کنم
اینجا دیگه من بودم که زار می‌زدم که ای مرد، تو بی خبری که خانم بزرگ و با کرامت ما زهرای اطهر نه که حرم ندارد بلکه قبر مشخصی هم ندارد

یا رب الزهرا بحق الزهرا اشف صدر الزهرا بظهور الحجه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۸
محمدرضا عسکری