حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

۴۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف یار» ثبت شده است

در ۱۷ خرداد ۱۳۶۱ حاج احمد متوسلیان همراه با فرماندهی وقت کل سپاه ملاقاتی را در محل ریاست جمهوری با ایت الله العظمی خامنه‌ای که رئیس جمهور وقت بودند داشت. جریان این ملاقات مربوط می‌شد به اعزام سپاه اسلام به سوریه و آمادگی جنگ با رژیم اشغالگر قدس.

در گذر یک ماه از تهاجم ارتش رژیم صیهونیستی به لبنان، بیروت جنگ‌زده بر گرداگرد خود محاصره اشغالگران را تجربه می‌کرد. “الیاس سرکیس ” رئیس جمهور لبنان در پیامی به همه دولت‌ها و مجامع جهانی درخواست امداد نظامی، غذایی، دارویی و سایر اقلام حیاتی کرد و هیچ‌کس جز ایران خمینی به این فریاد امدادخواهی لبیک نگفت. جمعی از بلندپایه پایه‌ترین مسئولین سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی ایران برای بررسی اوضاع و شرایط مظلومین منطقه در حالی وارد کشور سوریه شدند که پایتخت آن بطور مستقیم زیر بارش گلوله‌های توپخانه صهیونیست‌ها قرار داشت و وضعیت فوق‌العاده، تمام شهر را در برگرفته بود. اعضای این هیأت عبارت بودند از: دکتر “علی اکبر ولایتی ” وزیر خارجه، سرهنگ “سلیمی ” وزیر دفاع، “محسن رضائی ” فرمانده سپاه پاسداران، “محسن رفیق دوست ” مسئول تدارکات سپاه پاسداران، سرهنگ “علی صیادشیرازی ” فرمانده نیروی زمینی ارتش و “احمد متوسلیان ” فرمانده تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص)؛ هیأتی که بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغیه “شورای عالی دفاع ” جمهوری اسلامی ایران به ریاست رئیس جمهور وقت آیت‌الله خامنه‌ای به سوریه اعزام شده بود............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۵
محمدرضا عسکری
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟

حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟

حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...

 به چه می اندیشی؟

از چه دلگیری؟ ...

راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۰
محمدرضا عسکری

به نام خدا

نویسنده : آیت الله جوادی آملی

وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است و بر همین اساس، امام معصوم مایه تأمین حیات معنوی و سرچشمه آب زندگانی است: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)؛۱ خداوند زمین را پس از مردنش زنده می‌کند و زندگی مرهون آب است: (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ)‌۲ و امام معصوم علیه السلام همان چشمه زلالی است که سرزمین دل‌ها با آن زنده می‌شود.
آب زندگانی، بارانی نیست که از بالا ببارد و آب چشمه یا چاه نیست که از پایین بجوشد، بلکه حقیقتی است که به صورت قانونی الهی در عرصه تشریع و در قالب انسان کامل و معصوم در عرصه تکوین ظهور می‌کند. کتاب خدا دین الهی را چشمه حیات عرصه تشریع می‌شناساند و در بیان حیات‌بخشی آن می‌فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ)؛۳ یعنی راه‌آورد دین، نه تنها افیون و مخدر نیست بلکه نیروی محرک و عامل حیات و پویایی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۹
محمدرضا عسکری

سردار سرتیپ پاسدار علی فضلی که از رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی است، با شهدای بسیاری همرزم و هم سنگر بوده است. مردی است که در تویسرکان متولد شد ولی از ۷ سالگی تهران نشین شد. او در حین تحصیل در مدرسه از مسجد و نماز جماعت غافل نمی‌شد. بعد از اخذ دیپلم و با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمد. پس از اتمام دوره آموزشی برای مقابله با ضد انقلاب راهی خرمشهر شد. با پایان یافتن موضوع خلق عرب در خوزستان، برای ماموریت سنگین تری عازم کردستان شده و مدت‌ها در کنار سایر رزمندگان به درگیری با دموکرات‌ها مشغول شد. در مامویت سوم به خوزستان برگشته و در عملیات‌های متعددی به نبرد با دشمن متجاوز بعثی پرداخت. او در پنجمین همایش چهره‌های ماندگار، به عنوان یکی از نمادهای ملی ایران اسلامی معرفی شد.

علی فضلی نیز دوشادوش سرداران حماسه آفرین هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌های بزرگ نقش آفرینی کرده است. یکی از کسانی که او در کنارش مشق جهاد و شهادت می‌کرد، شهید جعفر جنگروی بود. در بسیاری از حکم‌های مسئولیت و اعزام ستادی شهید جنگروی که از او به جامانده است نام علی فضلی هم در ذیل آن آمده است. همچنین در اکثر عکس‌ها و فیلم‌های به جا مانده از شهید جنگروی، نخستین فرمانده سپاه خرمشهر از کردستان گرفته تا جزیره مجنون، راوی روزهای جنگ، علی فضلی هم حضور دارد. او تا لحظه شهادت فرمانده‌اش، او را تنها نگذاشت.

عملیات والفجر ۸ مانند دیگر عملیات‌های بزرگ جنگ، برای بسیاری از رزمندگان عملیات سرنوشت سازی بود. یک موشک دوربرد در این عملیات که در بهمن ۱۳۶۴ اتفاق افتاد چند یار دیرینه روزهای رزم را از هم جدا کرد.

در عملیات والفجر۸ بعد از آزادسازی شهر استراتژیک فاو، شهید جنگروی به اتفاق یک سری از فرماندهان مانند علی فضلی،‌ شهید کلهر، شهید میرضی، شهید احسانی‌نژاد می‌خواستند که منطقه را تحویل بچه‌های لشگر بدهند و موارد لازم را برایشان توجیه کنند. روز ۲۷ بهمن ماه نزدیک اذان ظهر در حالی که آن‌ها خود را برای اقامه نماز آماده می‌کردند در اثر اصابت موشک دور بردی که از ام القصر به فاو شلیک شده بود شهید جنگروی از ناحیه ریه و پایین قلب ترکش می‌خورد و به شهادت می‌رسد. حاج علی فضلی هم از قسمت چشم و کلیه مورد اصابت ترکش واقع می‌شود و شهید احسانی نژاد هم سرش از بدنش جدا شده و درجا شهید می‌شود.

سردار علی فضلی در این باره می‌گوید: «گلوله در ۱۵ متری ما به زمین خورد. من، حاجی جنگروی، کلهر و احسانی نژاد بودیم. موجش همه‌مان را بلند کرد و زمین کوبید. تا به خودم آمدم صدای جنگروی را شنیدم که ذکر می‌گفت. ما صدای یکدیگر را می‌شنیدیم ولی یکدیگر را نمی‌دیدیم. بچه‌هایی که بالای سرم آمدند از حال او پرسیدم. ترکشی به شکمش اصابت کرده بود. ما را روی لنج گذاشتند.  شهید جنگروی در داخل لنج به شهادت رسید.»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۵
محمدرضا عسکری

به نام خدا

بسیاری از مفسران معتقدند که آیات ذیل در شأن حضرت مهدی(علیه السلام) نازل شده است.
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
(پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان مى‏آورند; و نماز را برپا مى‏دارند; و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند.

****
فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت; (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت; چرا که خداوند توبه‏ پذیر و مهربان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۷
محمدرضا عسکری
 به گزارش حرف یار  به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سپاه حضرت سید الشهدا (ع) ،چندی پیش خبری به طور هماهنگ و همزمان در بسیاری از رسانه های ضد ایرانی و ضد شیعی در مورد حمله ی افراد ناشناس به دفاتر فردی که به "آیت الله الصرخی" در شهرهای مختلف به ویژه جنوبی عراق منتشر شد. پس از انتشار آن خبر این رسانه ها به پخش اخبار و گزارش هایی در دفاع از فرد موسم به "الصرخی" و علیه حضرت آیت الله سیستانی، مرجع عالی قدر شیعیان پرداختند....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۰
محمدرضا عسکری

به نام خدا

۱-پیامبر اعظم (صلی الله علیه و اله وسلم):
ابشروا بامهدی، رجل من قریش من عترتی، یخرج فی اختلاف من الناس و زلزال فیملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً(۱)
شما را مژده می دهم به مهدی، مردی قریشی از خاندان من، در روزگاری که مردم گرفتار اختلاف و تزلزل هستند سر بر می دارد و زمین را از عدل و داد پر می کند همان طور که با جور و ستم پر شده است.

۲-حضرت علی (علیه السلام):
انتظروا الفرج و لا تیاسوا من روح الله فان احب الاعمال الی الله عزوجل انتظار الفرج.(۲)
به فرج و گشایش الهی امیدوار باشید و از کمک های خداوند نا امید نشوید که بهترین اعمال نزد خداوند انتظار فرج است.
و لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها و لاخرجت الارض نباتها، حتی تمشی المراه بین العراق الی الشام لا تضع قد میهاء الا علی النبات.(۳)
هرگاه قائم ما قیام کند آسمان بارانش را می بارد و زمین گیاهانش را می رویاند ،تا جایی که زنی از عراق تا شام راه می پیماید و جز بر گیاه قدم نمی گذارد.

۳-امام صادق(علیه السلام):
من مات منتظراً لهذا الامر کمن کان مع القائم فی فسطاطه لا بل کان بمنزلة الضارب بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله بالسیف.(۴)
هر کس در حال انتظار این امر (ظهور)بمیرد، مانند کسی است که با قائم (علیه السلام) در خیمه او باشد؛ نه! بلکه کس که در کنار پیامبر خدا شمشیر زند.

۴-امام کاظم (علیه السلام):
لو کان یکم عده اهل بدر لقام قائمنا.(۵)
اگر در میان شما به تعداد اهل بدر وجود داشت، قائم ما قیام می کرد.

۵-امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب و انی لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء.(۶)
چگونگی بهره مند شدن ازمن در روزگار غیبتم، همچون بهره مند شدن از خورشید است،آن گاه که در پس ابر از دیدگان پنهان شود. من مایه امنیت زمینیانم، همچنان که ستارگان مایه امنیت آسمانیان هستند.

پی نوشت :

۱-میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ترجمه: حمیدرضا شیخی،ج ۱،ص۳۳۴٫
۲-بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۲۳٫
۳-همان، ج۱۰، ص ۱۰۴٫
۴-امام صادق (علیه السلام)، همان ص ۳۴۴٫
۵-همان، ترجمه: حمید رضا شیخی، ج۱، ص ۳۴۶٫
۶-همان، ص ۳۴۸٫
منبع:اشارات، شماره ۱۲۳

برگرفته از سایت :راسخون

منبع: عصر انتظار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۱۲
محمدرضا عسکری

پس از روزهای جنگ، ایامی که تقریباً همه رزمنده‌ها به شهرهایشان بازگشتند، عده‌ای همچنان در بیایان‌های تفتیده جنوب ماندند. کارهای ناتمامی مانده بود که آنها را به خود می‌کشید. یافتن پیکرهای شهدایی که اکنون خانواده‌هایشان بیش از روزهای دفاع، منتظر بازگشت‌شان نشسته‌اند. چرا که دیگر رزمندگان، یا خودشان آمده‌اند یا پیکرهایشان، اما این لاله‌ها نه خودشان بازگشتند و نه …؛ اینان اکنون در پی تقدیم هدیه‌ای برای مادران این مردان بودند. آن هم در روزها و شب‌هایی پی‌‌در‌پی.

 مطلبی که در ادامه می‌خوانید، خاطره‌ای از شهید «علی محمودوند» از علمداران تفحص است که به روایت کتاب «شهید گمنام» در ادامه می‌آید:

 تابستان ۷۳ بود؛ آفتاب، بسیار داغ بود؛ بچه‌ها در گرمایی طاقت‌فرسا در جستجوی پیکر شهدا بودند؛ نزدیک ظهر بچه‌ها می‌خواستند قدری استراحت کنند؛ چنگک بیل مکانیکی را در زمین فرو کردیم و رفتیم کنار کُلمن آب نشستیم. در آن گرمای طاقت‌فرسا ناگهان دیدم یک کبوتر سفید و زیبا، بال و پر زنان آمد و روی چنگک بیل نشست. بعد هم شروع کرد به نوک زدن به بیل. همه با تعجب به این صحنه نگاه می‌کردیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۰۲
محمدرضا عسکری
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

 خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

 اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

 بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

 روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت... شـاید می خواست گله کند از

 وضعیت آن شهر لعنتی....!

 دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

 دردش گفتنی نبود....!!!!

 رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!خدایا کمکم کن:

 چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

 خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

 دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به

 خوابگاه برساند...

 به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد... امــــا...اما انگار چیزی شده بود...

 دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد: انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی

 تعـقــیبش نمی کرد!

 احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده

  باشه!!!!

 فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد...

 

 "دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته"........

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۹
محمدرضا عسکری
خیلی گشته بودیم،نه پلاکی نه کارتی،چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش بود.چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۱
محمدرضا عسکری