حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

امیر سرتیپ دوم «سیاوش مشیری» از خلبانان دوران دفاع مقدس بوده و هم اکنون در دفتر مطالعات علمی و پژوهش‌های استراتژیک نیروی هوایی مشغول به فعالیت است. در سالروز شهادت سرلشکر خلبان «عباس دوران» طی گفت‌وگویی با فارس رشادت‌های این خلبان شهید را روایت می‌کند.

* اعزام از پایگاه هوایی بوشهر به پایگاه شهید نوژه

شهید دوران در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در پایگاه هوایی بوشهر مستقر بود؛ سال دوم جنگ، به دلیل تغییر و تحولات، او به همراه دیگر همرزمان از جمله شهید یاسینی و شهید خلعت‌بری از پایگاه بوشهر به پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آمدند و آنجا با شهید عباس دوران آشنا شدم.

این تغییر و تحولات هم به دلیل تنوع اهداف رژیم بعث عراق بود؛ در این راستا پایگاه هوایی بوشهر و پایگاه هوایی شهید نوژه همدان نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی، برخی از خلبانان این دو پایگاه را جابجا کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۲
محمدرضا عسکری

عکسی که می بینید، رزمنده ای بسیجی را در سال های دفاع مقدس، نشان می دهد. این عکس در مناطق عملیاتی خوزستان گرفته شده است و بسیجی خاکی پوش، به رسم مولایش “عباس بن علی”(علیه السلام) عازم تهیه آب مصرفی واحد خود است.بر بازوی راست این بسیجی، بازوبندی با عنوان “زائران کربلا” بسته شده است و بر اندام رشیدش، جای خالی یک پا، در همان نگاه اول، خودنمایی می کند.

احتیاجی به تاکید نیست که وضعیت جانبازی این رزمنده، در حالت طبیعی باعث می شود که او از تمام اموری اینگونه و چه بسا از حضور در جبهه های جنگ، معاف گردد اما بسیار بودند بسیجیانی چون او که هیچ گاه اجازه نمی دادند، زخم های جنگ و محدودیت های جانبازی، آنان را از فعالیت های جاری شان در جبهه های نبرد باز دارد و نمادی می شدند از “همت بسیجی”. کم نبودند جانبازانی از این دست که در جبهه های جنگ حاضر شده و در نهایت شربت شهادت نوشیدند. شاید هم این تصویر، متعلق به شهیدی باشد که او را نمی شناسیم. هر چند که اگر خواسته باشیم حق مطلب را ادا نماییم، باید صادقانه اعتراف کنیم که بسیجیان را تنها امامشان شناخت. همان امامی که این بسیجی نیز عکسی از او را بر سینه اش نصب کرده است. همو که افتخار می کرد که خود یک بسیجی است.

منبع : جهان نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۲۶
محمدرضا عسکری

هنوز فروردین ۶۷ به نیمه نرسیده بود که دشمن مقر گردان تخریب در شهر بیاره عراق رو بمباران شیمیایی نمود و تمام بچه‌های گردان و شهید ناصر اربابیان که فرمانده بچه‌ها بود به شدت مصدوم شد.

 او از ناحیه چشم، پوست و ریه به شدت آسیب دید و در بیمارستان لقمان و بقیه الله تهران بستری شد. شدت صدمات به حدی بود که می بایستی ماه‌ها در بیمارستان بستری و تحت نظر باشد. اما حاج ناصر نگران گردان بود. او می‌دانست که بهم خوردن سازمان رزم گردان تخریب یعنی زمین‌گیر شدن لشگر سیدالشهداء(ع).

او و همسنگرانش به شهیدان نوریان و زینال الحسینی فرماندهان شهید گردان قول داده بودند که تا زنده اند نگذارند تخریب از نیروهای عملیاتی خالی بمونه.

لذا با همه صدماتی که دیده بود خودش رو به جبهه رسوند و این عزیز با همان حالت مصدومیت در حالی که چشمانش به شدت به نور حساس شده بود و از سوزش تاول‌ها و سرفه‌های پی درپی رنج می‌برد در اردیبهشت ماه سال ۶۷ مجددا به جبهه برگشت و بچه‌های تخریب سازماندهی شدند و در مین گذاری روی ارتفاعات مشرف به شهر ماووت شرکت کردند.

 

مقر الوارثین-ایستاده از چپ چهارمین نفر-شهید حاج ناصر اربابیان فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۸
محمدرضا عسکری

محمدعلی قنبری از رزمندگان دفاع‌مقدس است که خلوص نیت و ایثار رزمنده‌ها را در قالب خاطره‌ای از ماه رمضان توصیف می‌کند.

وی می‌گوید: تیرماه سال ۶۱ با ماه مبارک رمضان مصادف شده بود. من یک بسیجی کم سن و سال بودم و هنوز چهارده سالم تمام نشده بود که برای دومین بار به جبهه اعزام می‌شدم.
ما را ابتدا به منطقه عملیاتی غرب «سرپل ذهاب محورتپه قلاویز» و بعد از گذشت چند هفت جهت عملیات، به منطقه جنوب کشور اعزام کردند. اولین گروه اعزامی از استان همدان به جنوب کشور بودیم به همین دلیل مورد بدرقه پورشور مردم قرار گرفتیم. بعد از اعزام به اهواز، گروه ما را که یک تیپ پیاده بودیم در یک دبیرستان اسکان دادند. دو سه شب اول که در شهر بودیم به خاطر اینکه به هوای گرم و شرجی جنوب عادت نداشتیم خیلی سخت گذشت. بعد از مدتی به منطقه عملیاتی شرق بصره اعزام شدیم. ما را در یک اردوگاه صحرایی که با چادر درست کرده بودند جهت توضیح فرماندهان و سردسته‌ها به مدت یک هفته نگه داشتند.
منطقه عملیاتی یک خاکریز ۸ کیلومتری بود که به شهر بصره تسلط داشت که با شدت و نیروی زیادی محافظت می‌شد. ساعت عملیات یک بامداد و با رمز «یا مهدی ادرکنی» بود. در آن شب بچه‌ها بعد از راز و نیاز و دعا با خدا به نیت پیروزی روزه مستحبی گرفتند. عملیات شروع شد و به یاری خداوند به خاکریز هجوم بردیم و دشمن را زمین‌گیر و خاکریز را به تصرف خود درآوردیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۹
محمدرضا عسکری

مهندس شهید علی اخوین انصاری، استاندار گیلان در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی از شهدایی است که به رغم عظمت روح و خدمات کم نظیر و نقش فراوانش در تثبیت جمهوری اسلامی، هنوز گمنام ‌است.

شهید انصاری از سویی دانشجویی تلاشگر ‌در عرصه‌های علمی و از سوی دیگر مبارزی خستگی ناپذیر در راه نهضت ایران اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در درون و بیرون از کشور بود که پس از فجر انقلاب، لحظه‌ای دست از کار و تلاش و پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی برنداشت تا لحظه شهادت.

او در ‌مدت کوتاهی که استانداری گیلان بود، همه ‌تلاش خود را برای ایجاد امنیت و نیز بسط عدالت اجتماعی به کار برد. او همچون مالک اشتر در عین شجاعت و دلاوری در مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب، نگران مسئولیتی بود که بر عهده‌اش گذارده شده بود.

بی‌‌گمان یادآوری گوشه‌هایی از زندگی او به ویژه در دوران استانداری‌اش در گیلان می‌تواند سرمشقی باشد برای آنان که قصد پوشیدن لباس صدارت را دارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۲۲
محمدرضا عسکری

بعد از عملیات عاشورا در منطقه‌ جنوب سومار تابستان سال ۶۳ برای پاکسازی رفته بودیم، منطقه کامل پاکسازی نشده بود و در چند سنگر که خیلی عقب‌تر بود چند نفر از دشمن پنهان شده بودند. همراه بچه‌هایی که عملیات کرده بودند یک بسیجی نسبتاً کم سن و سال کمتر از پانزده سال به نام سید مصطفی کاظمی دیده می‌شد که با سنگرهای عقبی فاصله‌ی چندانی نداشتند.

سید مصطفی می‌گوید:

دیروز فشار دستشویی شدیداً اذیتم می‌کرد، نمی‌دونستم چه کنم اگه به عقب می‌رفتم فاصله با دستشویی صحرایی عراقیا زیاد بود و چون مقر دشمن نزدیکترمون بود تنها راهی بود که داشتم، دوان دوان رفتم به دو دستشویی که کنار هم قرار داشت رسیدم.

آفتابه‌ای که نیمه آب داشت برداشته و رفتم داخل و پس از رفع حاجت پتوی کنار دستشویی را کنار زدم تا بیام بیرون، همین که سمت راستم را نگاه کردم سرهنگ عراقی را دیدم که پشت به من در حال بستن فانسقه‌اش بود. اول ترسیدم که اینجا چه می‌کند؟ ولی خیلی زود به خودم آمدم و با آفتابه‌ای که در دست داشتم به پشتش گرفتم، صدایم را کمی کلفت کردم و گفتم: یدان فوق!؟ خودم نفهمیدم چی بلغور کردم، دستشو برد بالا؛ اجازه نمی‌دادم برگردد تا مرا ببیند. او هم از ترس فقط دستهاشو بالا برده بود، حرکتش دادم به جلو.............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۸:۰۰
محمدرضا عسکری
در سال ۱۳۴۰، کودکی درشهر اهواز چشم به جهان گشود که نامش را علی نهادند. کودکی او مصادف با دوران سیاه ستمشاهی بود، و علی هاشمی از همان زمان با افکار روشن اسلام پیوندی عاشقانه یافت. وی از همانین سنین شروع به حفظ و تفسیر قرآن نمود و درس اخلاق را از برنامه های مهم خویش قرار داده و با علاقه و ارادتی که به نماز داشت مرید و مؤذن مسجد شد. هاشمی پس از پیروزی انقلاب با تکیه بر مطالعات عمیق و آگاهی های دینی خود در بحث های گروهک های مختلف شرکت کرده و با بحث‌های منطقی آنان را به تسلیم در برابر اسلام وا می‌داشت. وی از همان زمان ابتدا عاشق و دلباخته امام (ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علم الهدی، آقایی و … جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاش های بسیاری نمود. زندگی در جنگ مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضور حاج علی در دنیای خاکی بود اوج ایثار و رشادت او در شناسایی هایش نمایان بود، آنچنان که تمام طرح های عملیاتی‌اش را با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام می رساند. با گسترش محورهای عملیاتی، حاج علی تیپ ۳۷ نور را در محور حمیدیه تشکیل داد. و پس از عملیات بیت المقدس توانست سپاه بستان و هویزه را تشکیل دهد. ایجاد پاسگاه های مرزی و مسئولیت پدافندی کل منطقه از فعالیت های دیگر او بود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۵
محمدرضا عسکری

«داوود احمدپور» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که خاطرات بسیاری را از روزهای مقاومت رزمندگان در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل دارد؛ وی خاطره‌ای از توسل رزمندگان به امام زمان(عج) و پاسخ این توسل، روایت می‌کند:

    *** 

در زمان جنگ، بخش عظیمی از عملیات‌ها با توسل‌ به امام زمان(عج) انجام می‌شد؛ این توسل به قدری مورد باور رزمنده‌ها بود که بعضاً نوحه‌ها و سرودها حال و هوای خاصی داشت. یادم است یکبار یکی از مبلغان به بچه‌ها می‌گفت: «صاحب‌الزمان یعنی اینکه برای هر کاری از ایشان اجازه بگیریم؛ اجازه گرفتن هم یعنی اینکه رضایت ایشان در همه کارها مورد توجه باشد. انجام کارها بدون رضایت ایشان غصبی است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۶:۱۸
محمدرضا عسکری

رهبر معظم انقلاب در آبان سال ۱۳۸۰ در سفر به اصفهان بر بالین جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده حاضر شدند.

شهید طاهرزاده دو سال بعد، پس از ۱۸ سال بی‌هوشی به شهادت رسید.

جانباز شهید طاهرزاده در شهریور ۱۳۴۹ در شهر اصفهان چشم بر این دنیای خاکی گشود؛ از هفت سالگی کار کرد، تا سوم راهنمایی درس خواند و در هفده سالگی یعنی در اسفند ۱۳۶۶ به جبهه رفت.

در تیرماه ۱۳۶۷ در شلمچه دچار موج‌گرفتگی شد و حدود یک ماه بعد به عالم بی‌هوشی رفت. دوران بی‌هوشی این جانباز، ۱۸ سال به طول انجامید. در طول این مدت آنچه بر شگفتی این واقعه می‌افزود، پرستاری عاشقانه پدر وی بود. در این ۱۸ سال که محمدتقی‌ بر روی تخت خوابیده بود، با همان دو چشم نافذش همه تنهایی‌های پدر و مادر را پر می‌کرد. سرانجام این آزمون سخت در خصوص این دو پدر و پسر به پایان رسید و محمد تقی در اردیبهشت ۸۴ به کاروان شهدای دفاع مقدس پیوست.

صبح روز چهار شنبه ، ۵ تیرماه ۱۳۹۲، هوشنگ طاهرزاده پدر فداکار جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده در سن ۶۴ سالگی در بیمارستان الزهرا (س) اصفهان دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار فرزند شهیدش شتافت.

گفتنی است، هوشنگ طاهرزاده پس از شهادت فرزندش، دچار تومور مغزی شد و به همین دلیل ۸ عمل جراحی بر روی وی صورت گرفت که متأسفانه در آخرین عمل جراحی که شب گذشته بر روی وی انجام شد، به رحمت ایزدی پیوست.

مقام معظم رهبری در چهاردهمین سال بی‌هوشی محمدتقی طاهرزاده بر بالینش حاضر شدند، دستی بر پیشانی‌اش کشیدند و این جملات نغز را ادا کردند:
محمدتقی، محمدتقی!
می‌شنوی آقا جون؟!، می‌شنوی عزیز؟!
محمدتقی می‌شنوی؟ می‌شنوی؟
درآستانه بهشت؛ دم در بهشت
بین دنیا و بهشت قرار داری شما!
خوشا به حالت
خوشا به حالت
خوشا به حالت
خوشا به حالت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۳
محمدرضا عسکری
دوران دفاع مقدس درکنار خاطرات شنیدنی رزمندگان اسلام خاطراتی از زبان اسرای عراقی در خود نهفته دارد که شنیدنی است.

***

پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده خلبانی، به پایگاه هوایی ولید که در نزدیکی مرز سوریه و اردن بود منتقل و در اسکادران یازدهم که از هواپیماهای میگ (M-921) تشکیل می‌شد مشغول فعالیت شدم. پس از مدتی برای شرکت در دوره آموزشی این هواپیما که در پایگاه هوایی الرشید بغداد دایر شده بود به این پایگاه رفتم و پس از گذراندن یک دوره ۶ ماهه به پایگاه خودم – ولید – مراجعت کردم.

این پایگاه دارای یک سالن غذاخوری بود که هر روز در ساعات مقرر برای خوردن غذا و دیدن برنامه‌های تلویزیونی به آنجا می‌رفتیم. یک شب در حضور فرمانده اسکادران پای تلویزیون نشسته بودیم که ناگهان گوینده، خبر استعفای «احمد حسن‌البکر» رئیس جمهور وقت عراق را به علت ابتلا به یک بیماری مزمن و روی کار آمدن معاون او صدام حسین را اعلام نمود.

در آن لحظه یکی از خلبانان با صدای بلند گفت: این موضوع صحت ندارد. من یک هفته قبل با او – البکر- ملاقات کردم..............................

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۷:۱۰
محمدرضا عسکری