به نام خدا
شناخت حضورى
بهترین راه شناخت مبدء و معاد و لزوم حجّت و واسطه، علوم حضورى انسان است،
که شک بردار نیست. اینک به توضیح این گونه شناخت، و ارتباط آن با مبدء و
معاد و حجّت مى پردازیم:
الف: شناخت حضورى و مبدأ
آن چه در این جا به آن عنایت مى شود، تحلیل کلامى نورانى از
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در شناخت پروردگار است، که از آن به عنوان نزدیک
ترین و یقینى ترین راه شناخت نام برده مى شود. این کلام، انسان را بر قله
یقین مى نشاند و دغدغه و حیرت را از انسان پرسش گر مى زداید و نورانیت آن،
همه ظلمت هاى معرفتى انسان را محو مى گرداند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه». «هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخته است».
ما براى رهایى از ضلالت و گمراهى در سلوک خویش، نیازمند شناخت امام و رسول
هستیم و شناخت آنان، که منذر و هادى اند، منوط به شناخت «ربّ» و «الله»
است. بر اساس فرمایش مولا على(علیه السلام) این شناخت، به آشنایى و معرفتِ
خود انسان بستگى دارد، زیرا با شناخت خویشتن، خالق خویش را باز خواهد
شناخت. اما انسان چگونه به خودشناسى مى رسد؟ چه ابزار و وسیله هایى او را
به این معرفت مى رساند؟ و چگونه از این خودشناسى به خداشناسى راه مى یابد؟
درک و آگاهى انسان از خود، یک علم حضورى است و بدون هیچ واسطه و ابزارى
براى انسان حاصل است. من قبل از این که حواس پنج گانه خود را به کار گیرم،
پیش از شنیدن و دیدن و بوییدن و چشیدن و لمس کردن و قبل از بکارگیرى تفکر،
خود را یافته ام و خود را مى شناسم. این چنین نیست که تا فکر نکنم، هستى ام
را احساس نکنم، تا این که مانند «دِکارت» بگویم:
من فکر مى کنم، پس
هستم! قبل از فکر کردن، من و فکر و فعل نَفس یعنى تفکر را درک مى کنم، این
درک و شهود، هیچ واسطه و ابزارى لازم ندارد، زیرا علم من به خود، و علم
نَفس به نفس، خود نفس است. حتى «سوفسطائیان»، که اولین شکّاکان تاریخ اند و
در طول تاریخ، پیروانى براى خود یافته اند، در هر چیز که شک کنند، در این
شکى ندارند، که خود آن ها هستند که شک مى کنند و به دارنده شک علم اشراقى و
شهودى و حضورى دارند. این خودآگاهى در خواب و بى هوشى و مستى نیز هست.
بوعلى سینا براى توضیح این مطلب، انسان را به یک تجربه فرضى درون ذاتى فرا
مى خواند و مى گوید:
«انسانى را فرض کنید که در آغاز خلقتش قرار گرفته و
هیچ خاطره اى از پیش، نسبت به خود ندارد و مزاج و عقلش در نهایتِ سلامت
است و هیچ گونه تماس حسى با بدن خود و سایر اشیاء ندارد و در این حالت در
یک فضاى خالى و آزاد و معتدلى قرار گیرد، به گونه اى که هیچ گونه فشار و
تأثیر تحریکى بر او وارد نشود; در این حالت که از همه چیز غافل است، حتى از
بدن و اعضا و حواس و قواى خود، از ذات خود غافل نبوده و نفس خود را مى
یابد، و این اولین ادراک آدمى و واضح ترین دریافت بشرى است، که از راه حجّت
و برهان و استدلال فراچنگ نیامده است».
این بیان بوعلى به «فرض انسان
معلق در فضا» معروف است. انسان علاوه بر خودآگاهى بدون واسطه، حضوریات و
ادراکات بلا واسطه دیگرى نیز دارد:
۱ ـ انسان در خود نیروى تفکر و
تخیّل و نیز نیرویى که اعضاء و جوارح او را به کار مى گیرد مى یابد و به آن
ها علم حضورى دارد، و هیچ وقت در بکارگیرى آن ها اشتباه نمى کند، تا به
جاى یک نیروى ادراکى، از یک نیروى تحریکى و یا برعکس، استفاده کند، براى
نمونه این چنین نیست که چون بخواهد در امرى تفکر کند، به جاى فکر کردن، به
راه رفتن اقدام کند.
۲ ـ من نسبت به افعال خود علم حضورى دارم، چیزى را
تخیّل مى کنم، در چیزى مى اندیشم، کارى را اراده مى کنم، مقایسه و سنجش و
تعقل مى نمایم، و قضاوت مى کنم، و بر همه این افعال، احاطه اشراقى و شهودى
دارم.
۳ ـ در خود احساس شادى و غم، ترس و شجاعت، و یا بُغض و محبت مى
کنم. این حالات روانى را مستقیماً و بدون واسطه درک مى کنم. وقتى گرسنه یا
تشنه مى شوم بر این حالت آگاهى پیدا مى کنم. وقتى این نوع احساسات را دارم،
نمى توانم بگویم: شاد نیستم، ترسى ندارم و یا گرسنه نمى باشم. ممکن است
معلوم شود گرسنگى ام کاذب بوده، ولى احساس گرسنگى که در خود دارم، نمى
توانم کاذب بدانم.
۴ ـ در صفحه ذهن خود نقش ها و تصوراتى را مى بینم،
از آتش گرفته تا خاک و سنگ و خورشید و سیاهى و سفیدى، که درک وعلم به وجود
وبودن این نقشها در ذهن، بدون واسطه به دست مى آید، هرچند که واقعیتى
نداشته باشد و به وجودى خارج از ذهن براى آن ها معتقد نباشیم.
بنابر
این من به خودم، و به نیروها و قواى بکارگیرنده اعضاء، و به افعالى که از
من سر مى زند، به انفعالات و حالات درونى ام، به همه تصوراتى که در ذهنم
نقش مى بندد، درکى حضورى و بلا واسطه دارم، که چون بى واسطه و شهودى است،
جاى هیچ گونه خطا و احتمال کاذبى در آن ها راه ندارد و از هرگونه شکى،
پیراسته است.
وقتى که نفس در این حضوریّات و ادراکات بلا واسطه به تأمل
و تفکر مى پردازد، معارف جدیدى را پى مى ریزد و حقائق نورانى، وجود او را
روشن مى گرداند.