حرف یار
اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان
"هوالکریم "
جنازه پسرشون را که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود.
پدر سرشو بالا گرفت و گفت : حاج خانوم غصه نخوری ها!!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بمون هدیه دادش...
دل نوشته:
این چند کیلو استخون با همه دنیا قابل معاوضه نیست.
مارو چند میخرن؟
جنازه پسرشون را که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود.
پدر سرشو بالا گرفت و گفت : حاج خانوم غصه نخوری ها!!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بمون هدیه دادش...
دل نوشته:
این چند کیلو استخون با همه دنیا قابل معاوضه نیست.
مارو چند میخرن؟
برای مشاهده سایز اصلی روی تصویر کلیک کنید
نیازی به هیچ واسطه و پل ارتباطی نیست، شهـــداء همیشه آنلاین هستند....
کافیه دلت رو به روز رسانی کنی اون موقع میبینی که در تک تک لحظات کنارتـــ بودند
و هستند و خواهند بود....
اگر دیدی خط ها شلوغه و حس میکنی جوابی نمیاد،
از پسورد"یا زهــــراء سلام الله علیها" استفاده کن....
همه شهـــداء به این پسورد حساسند و به سرعت نور جواب میدن.
گاهاً که حس میکنیم ارتباط قطع شده.....
مشکل از مخاطب نیست، دل ما ویروس گرفته....
بنظر شما بهترین آنتی ویروس چیه؟
پیشنهادهای خودتون رو در قسمت نظرها (یه نامه به آقا بده) بنویسید....
کافیه دلت رو به روز رسانی کنی اون موقع میبینی که در تک تک لحظات کنارتـــ بودند
و هستند و خواهند بود....
اگر دیدی خط ها شلوغه و حس میکنی جوابی نمیاد،
از پسورد"یا زهــــراء سلام الله علیها" استفاده کن....
همه شهـــداء به این پسورد حساسند و به سرعت نور جواب میدن.
گاهاً که حس میکنیم ارتباط قطع شده.....
مشکل از مخاطب نیست، دل ما ویروس گرفته....
بنظر شما بهترین آنتی ویروس چیه؟
پیشنهادهای خودتون رو در قسمت نظرها (یه نامه به آقا بده) بنویسید....
وای بــر جــا مــانــدگان بعـد جنگ
عــده ای آلــوده ی هــرگــونـه ننگ
عــده ای لا مــذهــب مــؤمــن نمـا
دلخوش این کــاخ های رنــگ رنــگ
آبــروی عـــده ای رفـتـه بــه بــــاد
آرزوی عــده ای خــورده بـــه سنـگ
یـادگــاری مــانــده نــزد عـــده ای
نای خسته ، دیده پر خون ، سینه تنگ
عـده ای مـجـنـون جـنگ و جبهه ها
عـده ای هـم مـنـگ تریاک اند و بنگ
عــده ای مـوجــی کـه روزی چند بار
دل بــه صحرا می زنند و سر به سنگ
عــده ای بــا سـیـنـه هـای سـوختـه
هـمـدم اکـسـیـژن و سـوند و سرنـگ
عـده ای از جـبــهــه بــرگشته ولـی
کـور یــا بــی دست یــا بی پا و لنگ
عــده ای هــم بــی خیال بــی خیال
گــوشه ای مشغول دنیا ، شاد و شنگ
عـده ای هــم گـشـتـه ضـد انـقـلاب
کـارشــان جـایــی رسیده بعد جنـگ
شـعـر مـی گـویـنـد تـاریـک و سیـاه
شـعـر مـی بـافـنـد از مـعر و جفنـگ
عـده ای هـم سـاده پـوش و بـی ریــا
مـثـل قـبـل از جنگ با بیل و کلنـگ
عده ای هم سـود جـوی بــی وجــود
بــا ریــاکــاری و بــا تـغـیـیـر رنـگ
گـرچــه تـرسیـدنـد آن ایام ، ... حال!!
عـکـس مـی گـیـرنـد با تانک و تفنگ!!
جـبـهـه هــای بــی ریــا یادش بخیر
وای بــر جــا مــانـدگـان بعـد جنگ
عــده ای آلــوده ی هــرگــونـه ننگ
عــده ای لا مــذهــب مــؤمــن نمـا
دلخوش این کــاخ های رنــگ رنــگ
آبــروی عـــده ای رفـتـه بــه بــــاد
آرزوی عــده ای خــورده بـــه سنـگ
یـادگــاری مــانــده نــزد عـــده ای
نای خسته ، دیده پر خون ، سینه تنگ
عـده ای مـجـنـون جـنگ و جبهه ها
عـده ای هـم مـنـگ تریاک اند و بنگ
عــده ای مـوجــی کـه روزی چند بار
دل بــه صحرا می زنند و سر به سنگ
عــده ای بــا سـیـنـه هـای سـوختـه
هـمـدم اکـسـیـژن و سـوند و سرنـگ
عـده ای از جـبــهــه بــرگشته ولـی
کـور یــا بــی دست یــا بی پا و لنگ
عــده ای هــم بــی خیال بــی خیال
گــوشه ای مشغول دنیا ، شاد و شنگ
عـده ای هــم گـشـتـه ضـد انـقـلاب
کـارشــان جـایــی رسیده بعد جنـگ
شـعـر مـی گـویـنـد تـاریـک و سیـاه
شـعـر مـی بـافـنـد از مـعر و جفنـگ
عـده ای هـم سـاده پـوش و بـی ریــا
مـثـل قـبـل از جنگ با بیل و کلنـگ
عده ای هم سـود جـوی بــی وجــود
بــا ریــاکــاری و بــا تـغـیـیـر رنـگ
گـرچــه تـرسیـدنـد آن ایام ، ... حال!!
عـکـس مـی گـیـرنـد با تانک و تفنگ!!
جـبـهـه هــای بــی ریــا یادش بخیر
وای بــر جــا مــانـدگـان بعـد جنگ
برای مشاهده سایز اصلی روی عکس کلیک کنید
شهید جعفر جنگروی
در زمان شهادت، جانشین فرماندهی «=لشکر10 سیدالشهدا بود
در زمان شهادت، جانشین فرماندهی «=لشکر10 سیدالشهدا بود
تصویری که مشاهده می کنید
روز تشییع پیکر پاک این شهید است
«محمد حسین» پسر کوچک شهید
توسط همرزمانش، بر روی تابوت پدر نهاده شده است
تا همه گان بدانند
آن که اینک بر دوش مردم، تا دروازه های بهشت بدرقه می شود
«رحیق مختوم»
را نه به «بهانه»
که با بهایی سنگین به دست آورده است
﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃
داشت با آبِ قمقه‌اش وضو می‌گرفت برای نماز صبح...
گفتم: «بی‌تجربه‌ای. لازم می‌شه. شاید یکی دو روز بی‌آب باشیم.»
گفت: «لازمم نمی‌شه. مسافرم...!»
عملیات که تمام شد دیدمش، رفته بود مسافرت...!!!
﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃ ❤ ﹄ ❤ ﹃