حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

حرف یار

اخبار شهرستان شهریار، مهدویت، شهدا، آموزشی، فراماسونری، طب سنتی و اسلامی، در مکتب ائمه و بزرگان

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به یاد شهدا» ثبت شده است



ما ایرانی ها همه تام کروز رو می شناسیم ولی قهرمانان ایران رو نمی شناسیم! این داستان فیلم نیست واقعی است.می خوام با قهرمان واقعی وطن پرست گمنام ایرانی آشنا بشید و اینکه چطور برای ایران جان داد. با جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش ایران سرلشکر خلبان، « علی اقبالی دوگاهه» و داستان عجیب شهادتش بیشتر آشنا شوید.
 
او اهل رودبار استان گیلان بود. وی در ۲۵ سالگی استاد خلبان جنگنده  F5 و در ۲۷ سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. 
 
سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند.
 
آموزش درآمریکا :دوره  تکمیل دوره خلبانی را به مدت ۲۲۰ ساعت در سال ۱۳۴۷ در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود . امتیازات خلبانی که او در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل رکوردهایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود. بطوری که تمامی اساتید پرواز هواپیماهای جنگی آمریکا را شگفت زده نمود. و به او لقب سلطان پرواز را داده بودند.
 
همچنین در سال ۱۳۵۳ جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام گردید .

شهادت :

این هم وطن دلیر اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود .
 
به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد .

وی پس از بمباران پادگان «العقره» در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید.
 
بدستور صدام ملعون، دو ماشین جیپ از دو طرف با طناب هایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی ۲۲ سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ تا این که در خرداد سال ۱۳۷۰، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد. پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از ۲۲ سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه ۸۱ در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.یادش گرامی باد
 
 
 
 
 
 
 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۱:۰۴
محمدرضا عسکری

defae-moghadas-7-n

یکی از شگردهای رژیم بعثی عراق در جنگ تحمیلی آزار و اذیت اسرا به روش های مختلف بود که یکی از این روش ها در زمینه تغذیه آنها صورت می‌گرفت.روایت زیر یکی از موارد است.

***

یک روز که در محوطه اردوگاه تکریت با بچه ها در حال قدم زدن بودیم، فرمانده اردوگاه همه اسرا را فرا خواند و گفت به صف شوند و بچه ها نیز در ردیف‌های پنج نفره به صف شدند و فرمانده اردوگاه ضمن معرفی مسوول بهداشت گفت ایشان رهنمودهایی برای حفظ بهداشت در محیط اردوگاه دارد که شما بایستی به آن عمل نمایید.

مسوول بهداشت شروع به صحبت کرد و گفت برای شما صابون آورده‌ایم و به هر کدام از شما یک قالب می دهیم.

ما به او گفتیم آخر ما حتی آب برای خوردن نداریم، صابون را چه کار می‌توانیم بکنیم؟

به هر حال او حرف خود را زد و رفت. پس از چند روز فرمانده اردوگاه مجددا همه اسرا را فرا خواند و گفت: بروید و آن صابون‌ها را بیاورید.

بچه ها رفتند و آن را آوردند و به صف شدند. اطراف آنها را نگهبان‌ها با باتوم و میل گرد و سیم خاردار گرفته بودند.

فرمانده اردوگاه در یک حرکت غیر منتظره دستور داد که اسرا صابون‌های تحویلی را بخورند. بچه‌ها تعجب کردند، اما او اسرا را مجبور نمود که این کار را انجام دهند.

از این رو به زور به تعدادی از بچه‌ها صابون خوراندند و به سبب همین امر حال یکی از آنها خیلی وخیم شد.

راوی :آزاده ،محمدرضا روستایی

منبع : خبرگزاری فارس، عصر انتظار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۰۸:۴۲
محمدرضا عسکری

امروز برای شهدا وقت نداریم     ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

امروز به فتوای خرد عشق حرام است    ای عشق مگو قصد که ما وقت نداریم

با خدمت شیطان سرمان گرم گناه است    ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم

چون فرد مهمی شده نَفس دَغَل ما    اندازه یک قبله دعا وقت نداریم

در عافیت آباد جهان بزم نشینیم    ای درد جوانمرد تو را وقت نداریم

در کوفه ی تن غیرت ما خانه نشین است    بهر سفر کرببلا وقت نداریم

تقویم گرفتاری ما پر شدده از درد    ای سرخ گل لاله تورا وقت نداریم

هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم    خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم

رضا اسماعیلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۵
محمدرضا عسکری